با این همه، فشار خارجی هرچند سهم بزرگی داشت، ولی عامل تعیینکننده نبود. بستر داخلی ایران پر از شکاف و اختلاف بود؛ از دربار گرفته تا روحانیت، احزاب سیاسی و حتی بخشهایی از مردم. این چنددستگی، امکان نفوذ و عملیات خارجی را دوچندان کرد. در روزهای حساس، نیروهای اجتماعی که در آغاز با شور و امید پشت سر نهضت ایستاده بودند، دچار تردید و پراکندگی شدند. نبود یک استراتژی جامع برای پیوند دادن نیروهای سیاسی و اجتماعی و اتکای بیش از حد به حمایتهای ناپایدار، عملا زمینه سقوط دولت ملی را فراهم ساخت.
پیامد این واقعه صرفاً سقوط یک دولت نبود. ضربهای که بر حافظه تاریخی ملت ایران نشست، سالها آثار خود را باقی گذاشت. بسیاری از روشنفکران و نیروهای اجتماعی به این نتیجه رسیدند که اصلاحات در چارچوب قانون مشروطه کارساز نیست و مسیرهای رادیکالتری باید جست. از سوی دیگر، اعتماد به غرب برای همیشه ترک برداشت و نگاه انتقادی و بدبینانه نسبت به آمریکا و بریتانیا در ذهن ایرانیان جای گرفت؛ نگاهی که بعدها در انقلاب ۱۳۵۷ بهوضوح خود را نشان داد.
درس بزرگ ۲۸ مرداد این است که هیچ حرکت ملی بدون انسجام داخلی و سرمایه اجتماعی پایدار نمیتواند دوام بیاورد. حتی محبوبترین دولتها، اگر نتوانند پیوندی عمیق میان تودهها و نخبگان برقرار کنند، در برابر فشارهای جهانی تاب نمیآورند. استقلال سیاسی نیز به معنای قطع کامل ارتباط با جهان نیست، بلکه نیازمند دیپلماسی هوشمندانه و ایجاد موازنه میان قدرتهای بزرگ است. مصدق در نهایت در سطح بینالمللی تنها ماند، زیرا نتوانست برای مقاومت در برابر فشارها یک شبکه پشتیبانی پایدار فراهم آورد.
بازخوانی این تجربه در شرایط امروز صرفا کنجکاوی تاریخی نیست، بلکه هشداری استراتژیک برای حال و آینده است. همانگونه که در سال ۱۳۳۲ منافع قدرتهای خارجی بهسرعت بر اختلافات داخلی سوار شد، امروز هم هر شکاف اجتماعی و سیاسی میتواند بستری برای مداخله بیرونی باشد. جامعهای که انسجام نداشته باشد و دولتی که از سرمایه اجتماعی تهی شود، در برابر فشارهای خارجی بهسرعت آسیبپذیر خواهد شد. از همین رو، انسجام ملی، تقویت اعتماد عمومی و هوشمندی در سیاست خارجی سه رکن اصلی برای صیانت از استقلال کشور به شمار میروند. کودتای ۲۸ مرداد نشان داد که غفلت از این مؤلفهها چه پیامدهای سنگینی به دنبال دارد و این درس تاریخی همچنان برای امروز ما زنده و جاری است.